سفر، سفر، سفر، میسازدم سفر. یک سفر شقایقی، بارانی، رنگینکمانی، یک سفر سرد و خوشحال کننده. سفر، سفر، سفر، یک سفر کم سوغات، پر انرژی، بینظیر، پر از موسیقی. رفتم سفر و برگشتم. زیر سایهی ابر میخواستم تا خود کوه رانندگی کنم، اما ترمزهای همیشه حاضر جلویم را گرفتند. از آنسو یک عالمه کاغذ روزانهی نخوانده بود که منتظر یک خانوم خوشگلهی پرکار بودند تا بیاید از روی میز برشان دارد، تکلیفشان را مشخص کند. سفر را دوست دارم؛ حتی اگر سفر کاری باشد و کم باشد و پراسترس! سفر را همیشه دوست دارم.
یادم به کوه افتاد. توی طبیعت از همه بیشتر تعلق خاطرم به کوه است؛ دریا هم بعدش؛ زیباترین صحنهی طبیعت اما دریاچهای است وسط کوه! خیلی ذوق کردم وقتی دیدمش. خیلی!
روزهای هفتهی بعد از سفر پر از دویدن است. اما کتاب و پیادهروی و خلاص شدن از یک عینک همیشه مزاحم و دو عدد
چلچراغ خوانده نشده و تعداد محدودی از عکسهای عروسی چندین روز قبل و یک پیتزای خوشمزه و مقادیری بحث ملس آینده و یک شکلات بستنی را اگر به خریدن یک خرس کوچولوی مهربان اضافه کنی میشود بسیار انرژی و شبزندهداری و یک فردای سخت شیرین.
مراسم فارغالتحصیلی یک کوچولوی آمادگی به نظر شما دیدن ندارد؛ آن هم وقتی ای ایران ای مرز پرگهر را میخوانند و یک دوست مسافرت که چندی دیگر میرود و سیل اشکش تو را هم بند نمیکند کنارت باشد و نینی مهدکودکی ما هم دلش بخواهد کیک بخورد و "آلیس" ببیند!؟
سرما خوردگی را بچه که بودم زیاد دوست میداشتم. نه چون مدرسه نروم، چون تب حالم را رویایی میکرد. لبریز میشدم از کابوس و رویا. کابوسهای کودکیام را اما میپرستیدم. میدانستم در غیر کابوس همه چیز واقعی است. اما در کابوس این اجازه را داشتم تا هرجا دلم خواست بروم و مطمئن باشم خطری تهدیدم نمیکند. مثلاً در کابوس چه میخواهد بشود؟ نهایتش مثل فیلمها جیغ میکشی، بلند میشوی یک لیوان آب میخوری و عرقت را پاک میکنی و یک نفس راحت میکشی که خواب بود! همیشه در سختترین اتفاقات زندگی آرزو میکنی کابوس باشد. یک جیغ بزنی و تمام. مگر آدم دلش چیزهای بد را میخواهد؟ خوب پس کابوس بد که نیست هیچ، خوب هم هست. یک جور امتحان میانترم است که آمادگی امتحان آخر را پیدا کنی. هم محکمترت میکند، هم محکمتر!
خلاصه اینها را گفتم که بگویم سرما خوردم به شدت. از آن سرما خوردگیهای بیکابوس و کمتب. چارهاش هم که 3 روز استراحت بود و چندتا قرص سرماخوردگی بزرگسالان! حیف این نیز گذشت.
و اما.... دورترین داداشی دنیا، تولدت مبارک. هرچه دور باشی هم دوستت دارم اساسی و میبینمت اساسیتر.